بیان دلتنگی ها...

سال شصت در حالیکه هفده سال سن داشتم و سری پرشور برای چاپ کاریکاتورهایم، به هر جا رفتم سرم به سنگ خورد.
تقریبا همه می گفتند کارهات ضعیفه،بریز دور و...!
اما سرانجام به این نتیجه رسیدم که کار حتما نباید که چاپ شود . امکانات دیگری هم
برای ارائه این طرحها وجود دارد. نقاشی دیواری بر روی بیست و دو دیوار در مسیر
فرودگاه مهرآباد و بر روی دیواره های بالگرد سازی (فارسی را پاس بداریم) نتیجه این
تلاش در طی دو سال بود، یا در منطقه بودم یا بر روی دیوارها کاریکاتور با موضوع
جنگ می کشیدم.
اما واگویی این مطلب برای چیست؟
1- هنرمندان و علاقه مندان به این زمینه هنری با تلاش و پشتکار به نتیجه دلخواه
خود می رسند.
2- تاکید بر مسئله جنگ :
الف- بسیاری از عزیزان نسل سوم از وقابع جنگ بی خبرند،براساس
اسناد و مدارک موجود 85 کشور دنیا، مستقیم
و غیرمستقیم، در طول این 8 سال، با عراق بودند. شما خاطرات «رفیق السامرایی» را
بخوانید. چه کشورهایی به عراق گاز خردل دادند؛ هلند، دانمارک، آلمان و آمریکا. 8
سال جنگ تحمیلی، جنگ ما با عراق نبود، جنگ جهان کفر بود با جمهوری اسلامی. به ویژه
بعد از «بیتالمقدس»
که به فتح خرمشهر منجر شد، کشورهای استکباری هم آمدند پشت صدام. بنا به گفته
«سردار کوثری» ما از 34 کشور دنیا در همین جنگ تحمیلی، اسیر گرفتیم.
ب- بیان دلتنگی ها، به دیواره های شهر نگاه می کنم. کاریکاتورهای خودم که همان شبی
که روز بعدش قرار بود طارق عزیز به تهران بییند ، پاک شد. عکس شهدا جای خود را به
نقاشی های مفهومی داده است ( کلمات معانی خودشان را از دست داده اند، مدرسه غیر
انتفاعی یعنی انتفاعی، مفهومی یعنی غیر مفهومی و ... ) نقاشی پیکر پاک شهید نادری
بالاتر از میدان فردوسی راپاک کرد ه اند ، جایش ببینید چه کشید ه اند، شهید نادری که افتخار همراهی با او
را درخیبر داشتم ، در کربلای پنج ماشینش هدف توپ مستقیم عراقیها قرار می گیرد،
درهای ماشین قفل میشود و در نهایت زنده زنده در آتش می سوزد، (احسان رجبی عکس های
این اتفاق را گرفته است،در عکس اول حاجی بخشی با پتو به جان آتش گر گرفته بر ماشین
افتاده تا بلکه آتش را خاموش کند و پسر و دامادش را از ماشین بیرون بکشد اما در دو
عکس بعدی آتش کار خود را کرد و عزیزان
حاجی جلوی چشمانش سوختند و چون شمع، ذوب شدند.) جالب اینجاست همین
شهید نادری یکبار دیگر هم در کردستان هدف
توپ مستقیم دشمن قرار گرفته بود. خودش با زبان طنز تعریف می کرد که اصابت توپ باعث
شد تا پایش را از بالای زانو از دست بدهد، (تا پایان جنگ هم همیشه با یک پا و عصا
در عملیاتها حضور داشت و روحیه بخش بجه ها بود.) وقتی به آمبولانس منتقلش
می کنند ، با حالی نیمه جان می خواهد که پایش را هم بیاورند بلکه امکان پیوند وجود
داشته باشد، وقتی در آمبولانس را می بندند داد می زند، پام لای در گیر کرده آ!، راننده سراسیمه در را باز می کند و می گوید تو که اون عقب نشستی،
چرا بیخودی داد می زنی، شهید نادری پای
قطع شده اش را نشان می دهد که بین درعقب گیر کرده بود!
در بیمارستان هم اتفاق
جالبی می افتد ، پرستاری که به او کیسه خون نصب می کند از دیدن او تعجب میکند، چون
روز قبل از حادثه ، شهید نادری برای اهدای خون به بیمارستان مراجعه کرده بود و خون
داده بود و حالا خون خودش را دوباره به
خودش برمی گرداندند، خودش می گفت کمی که جان گرفتم و متوجه این جریان شدم به همه
می گفتم" مال بد بیخ ریش صاحبش!"
ج- خدا همه ما را پیرو راه این شهدا قرار دهد و خدا نیاورد روزی را که
فراموش کنیم در اثر رشادت و شهادت چه کسانی الان داریم زندگی میکنیم. جنگ ما جنگ جهان
کفر بود با جمهوری اسلامی و تاریخ دوباره تکرار می شود، متوجه باشیم که آمریکا،
انگلیس،اسراییل و...سالهاست دنبال سرنگونی این نظامند!
به نام خدایی که در همین نزدیکی است.